محل تبلیغات شما

 موازی بودن یا نبودن خطوط، مسئله این است!

 

 نقد مارکسیستی نمایش با مسئولیت محدود

نمایش با مسئولیت محدود را می‌توان از منظر نظریه­‌های ادبی مختلف تحلیل کرد؛ با وجود اینکه مؤلفه‌های خصیصه‌نمای این نمایش به مخاطب از همان ابتدا وعده‌­ی یک تئاتر رئالیستی (واقع‌­گرایانه) می‌­دهد؛ لیکن مؤلف (کارگردان)، خود را به بازآفرینی یک نمایش صرفاً رئالیستی محدود نکرده است و در طول نمایش، مخاطب شاهد برخی از صناعات رایج در رئالیسم جادویی و تئاتر ناتورالیستی است که می­‌توان به برخی از این تمهیدات نظیر: عینیت‌سازی (Objectification) ذهنیت شخصیت‌­ها در اجرای موازی، روایت غیرخطی[1] و بازگشت‌­های زمانی[2]، استفاده از نورپردازی با حداقل نور در تلقین فضایی تیره‌وتار، قاب ژاپنی و از این دست صناعات اشاره کرد. همه‌­ی این جزئیات و صناعات نمایشی در بافتار و لایه­‌های پنهان اثر هنری چنان تلفیق می‌­شود که محتوای اجتماعی و انتقادی اثر، مخاطب را نسبت به چرایی و چگونگی وضعیت موجود چه در اثر و چه در متن زندگی روزمره­‌اش حسّاس می­‌کند.

 

تئاتر با مسئولیت محدود

 

در این نوشتار استدلال خواهیم کرد که چگونه این نمایش را می­‌توان، یک نمایش رئالیستی خواند و سپس به نقد طرح روایی نمایش با استفاده از نظری‌ه­ی ادبی مارکسیستی، خواهیم پرداخت.

بنیان‌­های نظریه مارکسیستی در نقد ادبی به مسائلی از قبیل روبنا زیربنا، اقتصاد، ایدئولوژی، محتوای پنهان اثر، شخصیت‌­ها روایی، زمینه، و این‌گونه مسائل توجه ­می‌­کند. منتقدان مارکسیست در مخالفت با منتقدان فرمالیست، توجه صِرف به فرم اثر هنری را رد و توجه به محتوا و زمینه­‌ی اثر را در نقد با اهمیت می‌­شمارند. از نظر مارکس آنچه بنیان اساسی جوامع را می‌­سازد در درجه­‌ی اول اقتصاد است، در درجه­‌ی بعد فرهنگ، ت، آموزش‌وپرورش، دین و سایر نهادهای غیراقتصادی روبنای جوامع را شکل می­‌دهند. بنابراین از نظر مارکس هنر نیز یکی از روبنا­های اجتماعی است که متناسب با اقتصاد جوامع شکل می­‌گیرد. از نظر منتقدان مارکسیست هنرمندان مردم‌فریب در جوامع سرمایه‌­داری، وظیفه‌­ی سرپوش گذاشتن یا طبیعی جلوه دادن­ وضع موجود هستند و با این دست از آثار هنری توده‌­ی مردم را تحمیق می‌­کنند. بنا بر نظر این منتقدان وظیفه­‌ی هنرمند راستین آگاهی بخشی به توده از طریق به تصویر کشیدن واقعیت‌­های اجتماعی است. بنابراین هنر مورد نظر منتقدان مارکسیست، هنر رئالیستی است. در نظریه ادبی مارکسیستی، ادبیات و هنر به مثابه تصویری دقیق از واقعیت‌های اجتماعی سعی در انتقاد از وضع موجود دارد. هنرمند نیز آینه‌­ای تمام‌نما از وضعیت اجتماعی جامعه­‌ی خویش است.

نمایش با حرکت آهو از دل تونل قطار به سمت مخاطب آغاز می­‌شود. این تمهید در نمایش از ابتدا پرسش­‌هایی را در ذهن مخاطب در مورد آهو و چمدان مطرح می‌­کند، که تا پایان لذت کشف پاسخ این پرسش نوعی تعلیق را برای مخاطبان به وجود می‌­آورد. در واقع این تمهید سبب تأویل‌پذیری روایت داستان می­‌شود و مخاطبان با سطوح آگاهی متفاوت به یافتن پاسخ این پرسش می­‌پردازند. در ادامه فضاسازی و شخصیت‌پردازی شکل می‌­گیرد و از طریق بازگشت­‌ها زمانی مخاطب با وقایع، رویدادها، شخصیت­ها و حالات روانی­‌شان آشنا می‌­شود.

شخصیت­‌های داستان با تأکید بر شغل و وظیفه‌­ی اجتماعی‌­شان در این اثر هنری، بستر­ مواجهه مخاطب با اثری واقع‌­گرا را آماده می‌­کنند. مرتضی شخصیت اول نمایش و نماد طبقه­‌ی کارگر در این نمایش به‌عنوان سوزن‌بان، مأموری در راه‌آهن است که بر سر دوراهی­، مسئولیت تغییر مسیر ریل ‌را بر عهده دارد. کمال به عنوان نگهبان ایستگاه، مسئول شناسایی عوامل و عناصر ایجادکننده‌­ی خطر در ایستگاه است و به دنبال ترفیع مقام است. آهو نیز به عنوان یک شخصیت فرعی، همسر مرتضی است. اگر بخواهیم با استفاده از نظریه­‌های فمینیستی، شخصیت زن این نمایش را تحلیل کنیم احتمالاً دیدگاه­‌ها و بافت کاملاً مردانه­‌ی اثر نکته­‌ای برجسته خواهد بود و ممکن است هم­‌نظر با سیمون دوبووار[3] باشیم: مرد زن را در انقیاد خویش قرار داده است» لیکن از آنجایی که این اثر، واقع­گرایانه است و آن­‌گونه که استوارت هال[4] در مورد چنین آثاری می‌­گوید: این نوع آثار بازآفرینی واقع­گرایانه وضعیت اجتماعی است و در واقع زن در نمایش با مسئولیت محدود، بازآفرینی وضعیت ن در جامعه‌­ی ایران است. زن به عنوان موجودی نه کنشگر، بلکه صرفاً واکنش‌­دهنده به کنش‌­های مردانه است و مدام در سایه‌ی مرد زیست می‌­کند. نام آهو که با انتخاب دقیق نویسندگان در نام­‌گزینی برای پرسوناژ زن، معشوق رمنده‌ی ادبیات کلاسیک فارسی را ناخودآگاهانه به مخاطب القا می­‌کند، معشوق یا غزالی است که صیاد برای صید کردنش، خود به دام می­‌افتد. تصویر عاشقانه‌ای که در ناخودآگاه جمعی مخاطب فارسی‌زبان وجود دارد و سبب التذاذ او می‌­شود.

مرتضی در نمایش نماینده‌ی رنج‌بران و ستم‌دیدگان اجتماعی است که هیچ‌وقت زیربنای اقتصادی شرایط رشد و پیشرفت را برایش ایجاد نکرده است. تک‌­گویی‌­های درونی مرتضی از او شخصیتی شیفته و مجنون می­‌سازد که انگار عقل خویش را از دست داده و با خود حرف می‌­زند، این تک‌گویی‌ها علاوه بر اینکه جزوی از فنون شخصیت‌پردازی­ توسط کارگردان است به شکل‌گیری سایر عناصر روایی نمایش نیز کمک می‌­کند. مرتضی و کمال در یک جدال به ظاهر دوستانه از ابتدا در برابر یکدیگر قرار می­‌گیرند و رفته‌رفته این جدال به نزاعی خصمانه منجر می­‌شود. جدالی که از تصمیم ناگهانی و ظاهراً مشترک مرتضی و آهو آغاز می‌­شود. این تصمیم حاکی از سفر مرتضی و آهو است که هفت سال طول می‌­کشد و این تصمیم ناگهانی منجر به حادثه‌­ی قطار و سایر تنش‌­های روایی موجود در نمایش می‌­شود. آنچه باید به عنوان یک تحلیل بینامتنی در استفاده از حادثه­ قطار در این روایت یاد کرد، شگردی است که نویسندگان نمایش­‌نامه بهره‌­ی مناسبی از آن برده‌­اند: حادثه قطار مشهد[5] که اتفاقی تلخ در سال 1395 بود، پیش‌فرض‌های مورد نیاز یک ترومای[6] جمعی ناشی از حادثه را در ذهن مخاطبان این اثر بازسازی کرده است و در واقع این نکته­‌ی بینامتنی[7] دو کارکرد در این نمایش دارد: یک این‌که وجود این عنصر بینامتنی به کارگردان در آماده‌­سازی و باورپذیری حادثه­‌ی قطار در نمایش کمک می­‌کند دوم اینکه کارگردان می­‌تواند با استفاده از هم‌دردی و تأثیرپذیری مخاطب از حادثه قطار آن را مجدداً بازسازی و به آن، معنایی متناسب با چارچوب روایی متن نمایش­‌نامه القا کند.

ریل، امتداد و موازی بودن جهان زیبایی شناسانه‌ی متن اثر هنری را مدام القا می‌­کند و در همین خطوط موازی است که هیچ‌گاه تصادمی روی نمی‌­دهد، این به چه معنا است؟ به این معنا که کارگر یا سوزن‌بان در واقع به نفع منافع سرمایه‌داران باید مراقب باشد تا وضعیت موجود حفظ شود و مرتضی که اسمش به معنای راضی شده است با شغل سوزنبانی تمام عمرش را برای حفظ وضع موجود تلاش کرده است[8] او باید مراقب موازی بودن خطوط راه‌آهن باشد، وضعیتی که وی را به فلاکت می‌­اندازد.

کمال نماینده‌­ی طبقه‌­ی خرده‌بورژوازی[9] است. برای کمال نیز موازی بودن خطوط ریل راه‌آهن نباید به هیچ عنوان به وجود آورنده‌ی خطری باشد و مسئولیت کمال تضمینی بر حفظ وضع موجود است. محافظه‌کاری، معاش اندیشی و جلب نظر رئیس برای ترفیع از ویژگی­‌های مرتضی است، او به خاطر کسب موقعیت شغلی بهتر و آنچه خودش معتقد است آینده­‌نگری است، پانزده سال از بیان عشقش به آهو پرهیز می‌­کند. این ویژگی در پدر مرتضی که او نیز یک خرده‌بورژوازی است و طبق گفته‌های مرتضی پدرش نیز هرگز نتوانست با معشوق جوانی‌اش ازدواج کند و تن به مصلحت‌اندیشی داده بود. در دیالوگ کمال و مرتضی این ناکامی کمال علاوه بر اینکه دلالت بر نقص­های کمال دارد ظاهراً چرخه­‌ی تکرار شونده­‌ی ناکامی­ خرده­بورژوازی در عشق ورزی، را نیز به مخاطب یاد آورری می‌­کند.

نویسندگان نمایش‌­نامه با بهره‌­گیری از ریل به عنوان عنصر تکرارشونده در متن روایی اثر خود چالش داستانی را در یک اقدام ناگهانی تعبیه می‌­کنند. مرتضی (سوز‌‌ن‌بان) خطوط ریل را رها می‌­کند (آنارشی در نظم موجود ایجاد می­کند) و به همراه معشوقش راهی سفر می‌­شود. این رها کردن ریل­‌ها چالش اصلی اما پنهان متن است. از نظر مارکس تا زمانی که کارگر به فراغت نرسد نمی­‌تواند به خودآگاهی برسد و این فروش نیروی کار است که او را از تفکر پیرامون خودش بازمی‌دارد، این نکته در گفتگوهای مرتضی با کمال دیده می­‌شود. چمدان در این نمایش دلالت‌گر سفر و فراغت و آن چیزی است که مرتضی را به آگاهی از وضعیت خود به عنوان کارگر می‌­رساند، او پس از هفت سال سفر این خودآگاهی را کسب می­‌کند. مارکس فراغت و داشتن وقت آزاد را لازمه‌­ی تفکر برای خودآگاهی می­داند و معتقد است که در جوامع سرمایه­‌داری، شرایط کار کارگران را از تفکر نسبت به وضعیت خودشان مغفول می­کند؛ بنابراین در این نمایش سفر را می­‌توان نقطه­‌ی تحول کارگر دانست. سفر و چمدان برای مرتضی و آهو در واقع نمادی از فراغت است. فراغتی که فرصت خودآگاهی و تفکر درباره‌­ی خود را به مرتضی می­دهد. در بازگشت از این سفر است که مرتضی می‌­تواند ببیند آنچه سبب تغییر نکردن وضعیت موجود است کمال دوست سابق، و دشمن کنونی‌­اش است. در واقع مارکس بورژوازی و خرده‌بورژوازی را از این رو مورد نقد قرار می­داد که شرایط شکل­‌گیری انقلاب پرولتاریا یا کارگران علیه نظام سرمایه­‌داری را به تأخیر می‌­اندازند. بورژوازی طبقه میانه­‌ی جامعه است که میل سرمایه‌دار شدن دارد و از سویی خطر سقوط به مرتبه‌­ی کارگری را دارد. بنابراین او باید سعی کند تا بتواند نظم موجود مورد نظر سرمایه‌­داران را حفظ کند. در پایان نمایش، جدال میان مرتضی و کمال ظاهراً با خودکشی کمال پایان می­‌رسد؛ اما این جدال در واقع کماکان ادامه دارد.

 

نویسنده و منتقد: نصیر صفری

29/ 7/ 97

 


1- Nonlinear narrative

2- flashback

3- Simone De Beauvoir

4- Stuart Hall

[5]- در این حادثه که در روز جمعه ۵ آذر ۱۳۹۵ به وقوع پیوست، قطار سمنان به مشهد از پشت به‌قطار تبریز به مشهد که در همان ریل متوقف بود، برخورد کرد. در پی برخورد دو قطار، چهار واگن از ریل خارج و پنج واگن نیز دچار حریق شدند. در این حادثه ۴۷ نفر کشته و ۱۰۳ نفر نیز مصدوم شدند.

6- تروما: شوک و آسیب­‌های پس از حادثه که به بدن و روان انسان وارد می‌­شود.

7- Intertextuality

[8]- تلاشی از جنس تلاش اَزبرعلی خواجوی معروف به دهقان فداکار که داستان تلاش او برای جلوگیری از برخورد قطار با سنگ‌های فروریخته از کوه سال‌ها با عنوان دهقان فداکار» در کتاب فارسی سوم دبستان، در نظام آموزش دولتی ایران (آن‌طور که آلتوسر می‌­گوید: دستگاه‌­های ایدئولوژیک حکومت) جایگاه ویژه­‌ای دارد.

[9]- این طبقه به طور کلی از مواضع ی-اقتصادی بورژواهای بلندپایه تبعیت می‌کنند و سعی در تقلید از اخلاقیات بورژوایی و معرفی خود به آن بورژوا دارند.

Buridan's ass یا خر بوریدان

A Post-Structural Investigation of the Concept of Time in David Ives's works

هر متن ادبی سه نویسنده دارد

مرتضی ,نمایش ,کمال ,مخاطب ,یک ,نیز ,است که ,در این ,است و ,در واقع ,این نمایش

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها